دل دیدنی های شهر سرب و سراب (295)
من کودکی از تبار مردان فردا را دیدم که چون اسارت در بند اندیشه های انگاره و افکار سنگواره را برنمی تابید، قاب زمان را درهم شكست و رشته های اسارت را از هم گسست.
من انسان هاي كامياب و سالكان شاداب را ديدم كه رهايي از دره بدبختي ها را در پيكار با صخره سختي ها مي ديدند.
من در شهر سرب و سراب تنها زباله هايي را قابل بازيافت ديدم كه در زباله داني تاريخ ريخته بودند!!
من آن قدر نرخ رياكاري را بالا ديدم كه نرخ بيكاري را پوشش مي داد.به ديگر سخن تنها عامل كاهش نرخ بيكاري ،افزايش نرخ رياكاري بود.
من گوهر حكمت را چنان در درياي محبت آفرينشگر حكيم متبلور ديدم كه بارها خدا را سپاس گفتم كه برخي از دعاهايم را مستجاب نكرده است.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.